پایانِ "پایان اندیشی"

به نظر می رسد یکی از عللِ اصلیِ اینکه ذهن اینقدر با ولع بدنبال تجربه ی لذت است( غذا، سکس، شهرت، ثروت و ...) اینست که از این طریق، در پیِ دستیابی و کسب قدرت است(بخوانید بقای"خود").

 وقتی ذهن به منابعی دست پیدا می کند که محلِ تنازع و رقابتِ بین انسانهاست، به این وسیله احساسِ امنیت (برای بقای "خود") و تسلطِ بیشتر می کند و همین مسأله، انگیزه ای می شود تا با سماجتِ بیشتری به جستجوی لذت بپردازد و در رقابتهای جامعه شرکت و سهم خواهی کند.

  ریشه ی این تعلقِ خاطر به قدرت هم، ترس و هراس از مرگ و زوال است. به این معنی که چون ذهن به پایان پذیری "خود" آگاهست، بنابراین خواهانِ برخورداری حداکثری و مداوم از منابعِ لذت در فرصت کوتاهِ عمر می شود.

به همین دلیل،  هرقدر مساله ی مرگ و زوال برای ذهن روشنتر شود و آگاهی از سرشتِ نیستی افزایش پیدا کند، در نقطه ی مقابل، چسبندگیِ ذهن به لذت کاهش پیدا می کند.

منظور این آگاهیست که ذهن عمیقا" این را دریابد، مرگ و زوال، تنها پایانِ " خود" و اعتباریات و متعلقاتِ آنست، نه پایانِ ذات و حقیقتِ زندگی.
به تعبیر قرآنی:
 (کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاِکرام)
یا به تعبیرِ لطیفِ شاعرانه:
سعدیا، گر بکَنَد سیلِ فنا خانه ی عمر
دل قوی دار که بنیادِ بقا محکم از اوست

اگر ذهن آگاهانه، به پایان نیندیشد و خواهانِ بقا و امنیتِ "خود" نباشد، آرام می گیرد و حرص و ولعی برای کامجویی و لذت طلبیِ بی پایان نخواهد داشت.

رضا.ع