بهشت و جهنم

حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر
کنایتیست که از روزگارِ هجران گفت
"حافظ"

بنا به تاویلی که حافظ در اینجا از روز قیامت می دهد، می توان از منظر خودشناسی، جهنم را هم کیفیتی روانی مثل حرص و آزمندی و دوری(هجران) از احتما و نخواستن و بی نیازی دانست. بهمین ترتیب، بهشت که در نقطه ی مقابل جهنم است.
و می توان نتیجه گرفت، بهشت و جهنم که از مفاهیم پایه ای ادیانست، لحظه به لحظه در وجود فرد فرد ما، در حال رخ دادنست و چیزی موعود و موکول به آینده نیست، بلکه بیانِ سمبلیکِ احوالِ درونی ماست.

رضا.ع

حق و باطل

 برداشتی از آیه ای از قرآن کریم.
(از منظر خودشناسی)

سورهٔ رعد، آیه ۱۷
أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ.

  ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺏ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩٔ ﺧﻮﻳﺶ ﺟﺎﺭﻯ ﺷﺪ، ﻭ ﺁﺏ ﺭﻭﺍﻥ ﻛﻒ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻭﺭﺩ. ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﺁﺗﺶ ﻣﻰ ﮔﺪﺍﺯﻧﺪ ﺗﺎ ﺯﻳﻮﺭ ﻭ ﻣﺘﺎﻋﻰ ﺳﺎﺯﻧﺪ ﻧﻴﺰ ﻛﻔﻰ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻳﺪ. ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻖ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺜَﻞ ﺯﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﻛﻒ ﺑﻪ ﻛﻨﺎﺭﻯ ﺍﻓﺘﺪ ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩم ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﺑﻤﺎﻧﺪ. ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﻣﺜَﻞ ﻣﻰ ﺯﻧﺪ.

موسی و فرعون در هستی توست
باید این دو خصم را در خویش جُست
"مثنوی معنوی"

*پیام وحی یا کلام حق(قرآن) در اینجا، دو مثال  آورده ست، برای آنکه نشان دهد، چگونه حق و باطل، یا موسی و فرعون، در این عالم، چه در بیرون و چه در درون ما انسانها، باهم در آمیخته اند. یکی مثال رودخانه هایی که چون جاری می شوند، کف و حباب بر سر خود می آورند و دوم، مثال فلزاتی که وقتی آنها را برای بدست آوردن کالایی با ارزش، زینتی و زیبایی دهنده(مثلا" طلا) در آتش می گدازند، ناخالصی های آن، بصورت کف و حبابهایی پوچ و بی ارزش از آن دفع می شود که آن را دور می ریزند.
آب در اینجا می تواند سمبل حق یا آگاهی باشد. حقیقتی که از عَدَم می آید و زوال ناپذیر، نامتناهی و نامیراست و در رگهای حیات جاری و زندگی بخش است. و کف می تواند سمبل باطل یا بیرونیها و ظواهر زندگی باشد که اگرچه در حد برآوری نیازهای حیاتی لازم و ضروری اند. اما از منظر حقیقت(آگاهی مطلق، خدا) سطحی، زوال پذیر و میرایند. فرعِ زندگی اند.
 بنابراین از منظر خودشناسی، کارِ ما اول از همه اینست که در وجود روانی خودمان این دو را از هم باز شناسیم و با خردورزی و تقویت آگاهی، احیای حق و نفی باطل کنیم و زندگی فردی خود را بسوی حق، سامان بخشیم. مطمئنا ثمره ی این سعی و کوشش ما در جهت خالص شدن و زدودن اضافات وجودی، تاثیرات اجتماعی خود را نیز خواهد داشت. این نوید و بشارتِ کلامِ حق است، چون در آخر آیه می فرماید:
ﺍﻣﺎ ﻛﻒ ﺑﻪ ﻛﻨﺎﺭﻯ ﺍﻓﺘﺪ ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩم ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﺑﻤﺎﻧﺪ.
پ.ن:
*پیام وحی: حقیقت، آنگونه که بر پیامبر اسلام آشکار شده، به آگاهی او رسیده و بر زبان او جاری شده است .
رضا.ع

حق و باطل

 برداشتی از آیه ای از قرآن کریم.
(از منظر خودشناسی)

سورهٔ رعد، آیه ۱۷
أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَٰلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ.

  ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺏ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩٔ ﺧﻮﻳﺶ ﺟﺎﺭﻯ ﺷﺪ، ﻭ ﺁﺏ ﺭﻭﺍﻥ ﻛﻒ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻭﺭﺩ. ﻭ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮ ﺁﺗﺶ ﻣﻰ ﮔﺪﺍﺯﻧﺪ ﺗﺎ ﺯﻳﻮﺭ ﻭ ﻣﺘﺎﻋﻰ ﺳﺎﺯﻧﺪ ﻧﻴﺰ ﻛﻔﻰ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺁﻳﺪ. ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻖ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﺜَﻞ ﺯﻧﺪ. ﺍﻣﺎ ﻛﻒ ﺑﻪ ﻛﻨﺎﺭﻯ ﺍﻓﺘﺪ ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩم ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﺑﻤﺎﻧﺪ. ﺧﺪﺍ ﺍﻳﻨﭽﻨﻴﻦ ﻣﺜَﻞ ﻣﻰ ﺯﻧﺪ.

موسی و فرعون در هستی توست
باید این دو خصم را در خویش جُست
"مثنوی معنوی"

*پیام وحی یا کلام حق(قرآن) در اینجا، دو مثال  آورده ست، برای آنکه نشان دهد، چگونه حق و باطل، یا موسی و فرعون، در این عالم، چه در بیرون و چه در درون ما انسانها، باهم در آمیخته اند. یکی مثال رودخانه هایی که چون جاری می شوند، کف و حباب بر سر خود می آورند و دوم، مثال فلزاتی که وقتی آنها را برای بدست آوردن کالایی با ارزش، زینتی و زیبایی دهنده(مثلا" طلا) در آتش می گدازند، ناخالصی های آن، بصورت کف و حبابهایی پوچ و بی ارزش از آن دفع می شود که آن را دور می ریزند.
آب در اینجا می تواند سمبل حق یا آگاهی باشد. حقیقتی که از عَدَم می آید و زوال ناپذیر، نامتناهی و نامیراست و در رگهای حیات جاری و زندگی بخش است. و کف می تواند سمبل باطل یا بیرونیها و ظواهر زندگی باشد که اگرچه در حد برآوری نیازهای حیاتی لازم و ضروری اند. اما از منظر حقیقت(آگاهی مطلق، خدا) سطحی، زوال پذیر و میرایند. فرعِ زندگی اند.
 بنابراین از منظر خودشناسی، کارِ ما اول از همه اینست که در وجود روانی خودمان این دو را از هم باز شناسیم و با خردورزی و تقویت آگاهی، احیای حق و نفی باطل کنیم و زندگی فردی خود را بسوی حق، سامان بخشیم. مطمئنا ثمره ی این سعی و کوشش ما در جهت خالص شدن و زدودن اضافات وجودی، تاثیرات اجتماعی خود را نیز خواهد داشت. این نوید و بشارتِ کلامِ حق است، چون در آخر آیه می فرماید:
ﺍﻣﺎ ﻛﻒ ﺑﻪ ﻛﻨﺎﺭﻯ ﺍﻓﺘﺪ ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺮﺩم ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﺑﻤﺎﻧﺪ.
پ.ن:
*پیام وحی: حقیقت، آنگونه که بر پیامبر اسلام آشکار شده، به آگاهی او رسیده و بر زبان او جاری شده است .

رضا.ع

خوب و بد

خانه را من روفتم از نیک و بد
خانه ام پُر گشت از نورِ اَحَد
"مثنوی معنوی"

خودشناسی، عملی ست، مثل روبیدن، زدودن یا شستن و تمیز کردنِ یک خانه. اما، اینجا صحبت از خانه ی دل است. خانه ای که سالها گردو غبارِ عادتها و شرطی شدگیهای ارزشی و اجتماعی، فضای آن را تیره و تار کرده است. در این خانه، لطف و صفا و طراواتی وجود ندارد که صاحبخانه به آن دل خوش دارد. به همین دلیل، به اشتباه، مدام درِ خانه ی دیگران (ارزشهای اجتماعی) را می زند، بلکه آنجا صفایی بیابد و جانش آرام گیرد. غافل از اینکه، هیچ جا، خانه ی خودِ آدم(فطرت) نمی شود.
مهمترین اتفاقی که در اثرِ مداومت و جدّیت در خودشناسی، در  روان انسان می افتد، اینست که:    ذهن، غبارِ ارزشیِ اشیا، روابط و رفتارها و بطور کلی رویدادهای زندگی را از آنها می تکاند و به مشاهده ی بی قضاوت آنها می نشیند. به تعبیرِ دیگر، ذهن، نسبت به خوب و بد کردنِ امور مربوط به زندگی، کیفیتی خنثا پیدا میکند و برچسب گذاری و ارزشگذاری و خوب و بد کردن، بعنوان یک عملِ اتوماتیک و شرطی شده ی ذهنی، محو می شود. چون تقسیم بندی رفتارها و اتفاقاتِ زندگی، به خوب و بد،  ناشی از شرطی شدگی هایی ست که ذهن، در ضمنِ زندگی اجتماعی و با توجه به نُرمهای اجتماعی، آنها را آموخته، به آنها عادت کرده و بتدریج وابسته و دلبسته به آنها شده یا از آنها بیزاری جسته است.
با استمرارِ خودشناسی، ذهن به این آگاهی می رسد که ارزشهای اخلاقی، ارزشهای اجتماعی، ارزشهای اقتصادی، ارزشهای دینی ، ارزشهای زیباشناختی و ... هیچکدام ذاتی نیستند و نتیجه ی القائاتِ اجتماعی اند. از پسِ این روشن بینی و تجربه ی درونی، حرکاتِ زائد ذهن، که قبلا" از طریقِ مقایسه وارزشگذاری، تضاد و آشفتگی و تیرگی را به همراه داشت، متوقف می شود و این پایانِ رنجهای روانی انسان است. جایی که ذهن، وحدت، یگانگی و سکوت را تجربه می کند.

رضا.ع






ارسال شده از دستگاه سامسونگ من