ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم؟
"دیوان شمس"
به دل یا ذهن می گوید:
مگر نه اینکه *دلبر در یک ماجرایی( دیداری محرمانه) گفت: هرقدر از "خود" خالی شوی ازمن پُر می شوی؟
اگر بیت را از حالت پرسشی در آورده و تأویلش کنیم، معنیِ حرفِ یار بطور دقیقتر این بوده است:
هرقدر تو به پوچیِ خواهشها و تمناها و آزمندیهایی که با تصاویر ذهنی ات برانگیخته می شوند آگاه شوی، از من پُر می شوی. پس، از تهی شدن و از دست دادن اعتباریات نترس. هر آگاهی و اعتماد و بی نیازی و توکل کردنی، فرایند پر و خالی شدن تو ست. خالی شدن از باطل(بیرونیها) و پر شدن از حق. هیچ و خالی از اضافات شو تا پر از حق شوی. این حقیقتِ زندگی توست.
این معنی، با مضمون این آیه هم قرابت دارد...
الاسرا - ۸۱
وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا
بگو: ﺣﻖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﺪ. ﺣﻘﺎ ﻛﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﺎﺑﻮﺩﺷﺪﻧﻰ ﺑﻮﺩ.
و این بیت حافظ:
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
پ.ن:
* دلبر دراینجا کنایه از حق است. اصلا" دلبر هم خود مولاناست. لحظه ای هست که عاشق و معشوق در هم می آمیزند. لحظه ی هشیاری که افق نگاه باز و روشن می شود و در آن، آگاهی موج وار می رسد و غم و اندوه و ملال را از ذهن و ضمیرِ آزمند به بیرونیها می بَرَد و به او استغنا و بی نیازی هدیه می دهد. این از همان لحظات است که نی(مولانا) با لبِ یار دمساز شده است و مولانا سرّ نی را با ما در میان می نهد.
با لبِ دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی
رضا.ع
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم؟
"دیوان شمس"
به دل یا ذهن می گوید:
مگر نه اینکه *دلبر در یک ماجرایی( دیداری محرمانه) گفت: هرقدر از "خود" خالی شوی ازمن پُر می شوی؟
اگر بیت را از حالت پرسشی در آورده و تأویلش کنیم، معنیِ حرفِ یار بطور دقیقتر این بوده است:
هرقدر تو به پوچیِ خواهشها و تمناها و آزمندیهایی که با تصاویر ذهنی ات برانگیخته می شوند آگاه شوی، از من پُر می شوی. پس، از تهی شدن و از دست دادن اعتباریات نترس. هر آگاهی و اعتماد و بی نیازی و توکل کردنی، فرایند پر و خالی شدن تو ست. خالی شدن از باطل(بیرونیها) و پر شدن از حق. هیچ و خالی از اضافات شو تا پر از حق شوی. این حقیقتِ زندگی توست.
این معنی، با مضمون این آیه هم قرابت دارد...
الاسرا - ۸۱
وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا
بگو: ﺣﻖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﺪ. ﺣﻘﺎ ﻛﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﺎﺑﻮﺩﺷﺪﻧﻰ ﺑﻮﺩ.
و این بیت حافظ:
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
پ.ن:
* دلبر دراینجا کنایه از حق است. اصلا" دلبر هم خود مولاناست. لحظه ای هست که عاشق و معشوق در هم می آمیزند. لحظه ی هشیاری که افق نگاه باز و روشن می شود و در آن، آگاهی موج وار می رسد و غم و اندوه و ملال را از ذهن و ضمیرِ آزمند به بیرونیها می بَرَد و به او استغنا و بی نیازی هدیه می دهد. این از همان لحظات است که نی(مولانا) با لبِ یار دمساز شده است و مولانا سرّ نی را با ما در میان می نهد.
با لبِ دمساز خود گر جفتمی
همچو نی من گفتنیها گفتمی
رضا.ع
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر