جلسه سیزدهم خودشناسی

 

نکات برجسته فصل دوم کتاب رابطه

۱. هویت فکری عزیز دردانه ساز است. یعنی فردی که اسیر هویت فکری است خودش را خیلی عزیز دردانه و مهم میداند.

۲. غذای کم خوردن کار مفیدی است. غذای زیاد و معده پر، ذهن را در کیفیت منگی، گیجی و ناهشیاری نگه میدارد.

۳. راه اساسی رهایی از اسارت توهم هویت، آگاه بودن به مجموعه قضایایی است که منجر به تشکیل توهمی این پدیده شده است.

۴. آگاه بودن و توجه به اینکه ذهن میخواهد چیزی بشود، حتی میل به رهایی و چیز دیگری شدن، باعث خلاص شدن از توهم هویت میشود.

۵. داشتن مقدار زیادی تعلقات و نمودها و رفتارها به معنی داشتن صفت مثلا تشخص نیست و نداشتن هیچ تعلقی هم به معنی داشتن صفتی مثل حقیر یا بدبخت نیست.

۶. یکی از مخربترین تحمیلاتی که محیط تربیتی کودک به کودک القا کرده و میکند، ضرورت چیزی شدن است. کودک به علت خامی از محیط میپذیرد که وضعیت روحی روانی را که دارد نپذیرد و همیشه دنبال چیزی باشد که در آینده موهوم بدست می آورد. و آن چیز هم همیشه در هاله ای از ابهام، تاریکی و نا مشخصی است.

۷. زیاد بودن فکر به معنی شکوفایی روانی نیست. چیزی که رایج است این است که انسانها فکر میکنند اگر اطلاعات زیادی درباره ی مثلا روانشناسی یا عرفان یا خودشناسی داشته باشند، کتاب زیاد خوانده باشند و زیاد چیز بدانند، به معنی شکوفایی روحی روانی و گستردگی آنهاست. اتفاقا برعکس است و هر چه فرد کم دانش تر و به تعبیر مولانا ابله تر باشد از این وضعیت خلاص تر است. پس سواد، دانش و اطلاعات زیاد داشتن، رابطه ای با این ندارد که فرد به لحاظ درونی شکوفایی یافته است.

۸. تمام زندگی انسان اسیر هویت، تکرار چند تصویر بخصوص در ذهنش است.

۹. ذهن ما به خاطر القاعت مکرر وطولانی جامعه، از کودکی عادت کرده است که رفتارها را به صفات تعبیر کند و از این برچسبهای لفظی و صفات تعبیری، پدیده ای موهوم از جنس فکر متصور بشود و نام آن را خود یا من بگذارد.

۱۰. علت اینکه انسان با وجود متوجه شدن اینکه هویت یک اندیشه ی غلط است، نمیتواند آن را ترک کند، شرطی شدگی و عادت به روش غلط اندیشیدن است.

۱۱. کودک به علت خامی و تاثیرپذیری، القای محیط را مبنی بر اینکه تو بواسطه فلان رفتار فلان صفت را داری براحتی میپذیرد. و بعد از نسبت دادن صفات به خودش، حرکتهای غلط دیگر در ادامه خواهند آمد و عدم توانایی کودک برای زیر سوال بردن محیط، باعث میشود که کودک در این تیرگی و وهم بماند. این جریان باعث میشود که کودک ضرورت چیزی شدن را بصورت اتوماتیک در خودش ببیند.

۱۲. ما علی رغم اینکه به بلوغ جسمی میرسیم، به ندرت افرادی هستند که به بلوغ عقلانی برسند.

۱۳. علت دیرپایی هویت فکری و ناتوانی ما در رهایی از اسارت آن، این است که اولا جهل در ما ریشه های بسیار عمیق و گسترده ای یافته است، ثانیا ما بدون اینکه خودمان متوجه باشیم میخواهیم همان جهل را وسیله ی رفع خودش قرار بدهیم، ثالثا مجموعه ی شرایط و عواملی که از اول ما را در این مسیر به حرکت واداشته هنوز هم موجود است و عمل میکند.

۱۴. مجموعه ی عادتها و خصوصیاتی که در خدمت حفظ هویت هستند، ذهن ما را در خود پیچانده و اسیر کرده اند و مجال هر حرکت جدای از مقتضیات هویت را به آن نمیدهند.

۱۵. مهمترین جنبه کار ما در خودشناسی شناختن عادتها و خصوصیاتی است که از مقتضیات حرکت هویت فکری هستند.

۱۶. یک سوال مفید این است که انسان از خودش بپرسد اگر به جای هویت اندیشی و حرکت در مسیر هویت، قرار بود در خط جوهر انسانی خود حرکت میکردم، آیا فلان عادتی که به آن خو گرفته ام را آن موقع هم میداشتم.

۱۷. اصولا انسان هیچ مساله ای ندارد جز همین عادتها و خصوصیات اشتباهی که ذهن به آنها دچار شده است. یعنی هویت یا من نتیجه ی آن عادتها نیست، بلکه خود آن عادتهاست. من یا هویت چیزی نیست جز یک لفظ اعتباری برای همان عادتها.

۱۸. مهمترین کار ما در خودشناسی یکی آگاهی بر همین عادتها یعنی شناخت و مانیتور کردن آنها در لحظه است و دیگری بکار بردن یک سری تمرینها و روشهای عملی برای شکستن این عادتمندی.

۱۹. آگاه بودن بر عادتها و خصوصیاتی که ذهن به آنها شرطی شده است و درک مخرب بودن آنها باعث شکستن آنها میشود. البته علاوه بر این آگاهی لمها و تمرینات عملی هم بسیار کمک کننده هستند.

۲۰. عادت به توجیه کردن و دفاع از خود یکی از خصوصیات مهم هویت فکری است. از این نکته میشود یک تمرین شخصی خوب در آورد و آن اینکه در موقعیتهای مختلف در روابط، هر جا نیاز به دفاع از خود داریم انجام ندهیم و خود را توجیه نکنیم و ذهن را تماشا کنیم.

۲۱. هر کاری که من یا هویت مرکز آن نباشد و دخالتی در آن نداشته باشد هیچ شور و شوقی برای ما ندارد.

۲۲. زندگی روانی فردی که گرفتار هویت فکری هست بطور کلی و ریشه ای متفاوت است با انسانی که گرفتار این پدیده ی خیالی نیست. اصولا این دو انسان در دو دنیای متفاوت معنوی زندگی میکنند.

۲۳. سوالی که از من یا هویت صادر شود سوال نیست بلکه نوعی بازی و خودمشغولی است و جدیت به معنای واقعی در آن نیست.

۲۴. به محض ایجاد سوال در ذهن آن را مطرح کن. سعی کن تکلیفت را با سوال و اصولا با هر فکر و رابطه ای هر چه زودتر روشن کنی. نگذار ذهنت بایگانی انواع فکرهای معلق و معوق گردد. تا آنجا که میتوانی ذهنت را سبک و کم بار نگه دار. این از خصوصیات هویت فکری است که همه چیز را در حالت ابهام، نا روشنی و موکولی نگه میدارد.

۲۵. تصور کنید به یکباره هیچ انسانی به غیر از همین موجود که به او من میگویم در روی زمین وجود نداشته باشد. در آنصورت هویت دیگر نخواهد بود. نکته این است که انسانهای دیگر نیستند! و آنچه که ما به عنوان انسانهای دیگر میشناسیم در واقع تصور ما هستند. اگر در همین لحظه خوب دقت کنم رقبای هویتی که برای خودم میشناسم چیزی جز فکرهای خودم نیستند. تصویری که از دوست و آشنا دارم رقبای من  هستند نه واقیعت آنها. تصور کن انسانهای دیگر اجسام متحرکی هستند. اینکه ما آنها را رقیب هویتی میدانیم فقط تصور ماست و در عمل با اینکه کسی روی کره زمین نباشد فرقی نمیکند. اگر این موضوع را عمیقا درک کنیم قضیه حل شده است.

مینا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر