نکات برجسته فصل سوم کتاب رابطه

 

۱، هویت فکری جدیت در خودشناسی ندارد چرا که خودشناسی وعده ی یک شخصیت مجلل و مشعشع به او نمیدهد۰

۲، تمام مشغولیتها و آنچه که مربوط به هویت فکری است و انسان را در خود گرفته اند، آفت و مانع خوشبختی و شادمانی درونی انسان هستند۰

۳، یکی از کارهای بسیار مفید این است که متوجه مشغولیاتی که به آنها گرفتار هستیم و بوسیله آنها خود را تخدیر میکنیم بشویم۰

۴، به موضوعاتی که در جامعه مطرح هستند از این بعد که همه ی آنها در جهت گسترش شخصیت و هویت مجلل هستند توجه کنیم۰

۵، موضوعاتی که در اجتماع مطرح هستند به اصالت انسانی فرد بی توجه هستند و همه ی آنها در جهت ساختن یک شخصیت نمایشی هستند۰

۶، برای جامعه و برای هویت فکری، بروز، نمایش و تظاهر اهمیت بسیار بیشتری نسبت به دریافت دارد۰

۷، در گوش کردن تمام عیار، یک دله و یکپارچه، زیبایی و اصالت وجود دارد۰

۸، ما هنگام گوش کردن، در حقیقت در حال آماده کردن ذهن برای پاسخ دادن هستیم. همزمان با گوش دادن در حال حرف زدن با ذهنمان هستیم۰

۹، یکی از خصوصیات غلطی که ذهن اسیر آن است و به آن عادت کرده است، وعده دادن به آینده و بعدا است۰

۱۰، صمیمیت موضوع ندارد صمیمیت با یک فرد بخصوص یا چیز بخصوص نیست. کیفیت صمیمیت کیفیت مستقل و درونی است، به این معنا که وقتی فرد صمیمیت دارد، این صمیمیت نه تنها در رابطه با یک یا چند انسان یا همه ی انسانهاست، بلکه در رابطه با همه ی زندگی، موجودات و خود فرد است. صمیمیت را میتوانیم به بوته ی آزمایش  بگذاریم و بنشینیم با باران ، بوته، طلوع و... ارتباط صمیمی برقرار کنیم و توجه کنیم که این حالت صمیمی بودن در ارتباط فقط مختص آن موضوع نیست بلکه یک کیفیت درونی است. اینطور نیست که حتما موضوع یا آبجکتی برای صمیمیت باید باشد۰

۱۱، زندگی نمایشی و وانمودی قاتل صمیمیت است۰

۱۲، یکی از اصلی ترین موانع در خودشناسی فقدان صمیمیت است. اگر دقت کنیم حتی وقتی در خلوت و تنهایی به خودشناسی مشغولیم و نکته ای را در می یابیم، شدیدا دوست داریم که این موضوع را با دیگران در میان بگذاریم تا نشان دهیم که چه پیشرفتی کرده ایم و بروز شخصیت کنیم۰

۱۳، یکی از کارهای مفید در خودشناسی این است که انسان به دوران کودکی و نوجوانی خود سر بزند و ببیند که نقاط آغازین اسارت ذهن به ارزشها، کجا و چه مواردی بوده اند و آنها را بنویسد۰

۱۴، در راستای نکات قبل، کار مفیدی که میشود انجام داد این است که در ارتباط با موجوداتی قرار بگیرد که صمیمی هستند. طبیعت، حیوانات، گیاهان و کودکان صمیمی هستند. همینطورحس کردن، نگاه کردن، گوش کردن، لمس کردن و چشیدن به تقویت صمیمیت کمک میکند. اگر دقت کنیم در تمام این موارد یک موضوع مشترک است و آن موضوع دریافت یا اینپوت است۰

۱۵، صحبت کردن ابزار نفس یا هویت است اما گوش کردن انسان را به اصالت خود برمیگرداند۰

۱۶، اگر نگاهت به آب، درخت، آفتاب و... از روی صمیمیت باشد، آنها با تو حرف میزنند و اگر اینطور نباشد آنها هم با تو حرف نمیزنند۰

۱۷، آزمندی یا حرص فقط بصورت مادی نیست. انسان اسیر هویت به لحاظ روانی آزمند است و در حقیقت ریشه ی اصلی آزمندی همین است۰ انسان به علت آزمندی دائما میخواهد از زندگی چیزی بگیرد و به خودش اضافه کند و آن چیز هم مشخصا ارزش است. علت اینکه انسان از لحاظ روانی همیشه حالت دستپاچگی و بیقراری دارد همین است که دائما میخواهد ارزشها را بگیرد و به خود بچسباند تا به قرار برسد که این قرار هم چیزی جز وعده ی خود ذهن نیست و تمام عمر را در آرزوی این ارزشها و خیالات و چیزی شدن، در بیقراری میگذراند۰

۱۸، اگر ما در تحقق مراقبه مشکل داریم به این توجه کنیم که همین الان و در حال حاضر ذهن گرفتار چه مسائلی است۰

۱۹، تلاش ذهن که دائم به چگونگی حذف هویت فکری می اندیشد به هویت فکری دامن میزند۰

۲۰، یکی از خصوصیات هویت یا شخصیت این است که هنگام تماس با چیزی یا کسی، فقط لحظات کوتاهی در ابتدای رابطه با واقعیت آن چیز یا کس ارتباط برقرار میکند و بلافاصله ارتباطش را با واقعیت آن قطع کرده و با تصویر و تعبیری که از آن چیز یا کس در ذهنش میسازد ارتباط برقرار میکند۰

۲۱، تمام زندگی انسان اسیر نفس یا شخصیت تکرار یک سری تصاویر در ذهن است۰

۲۲، اگر انسان خودش نخواهد اسیر نفس باشد هیچکس نمیتواند او را وادار به اسارت کند. کل قضیه در اختیار خود انسان است. این نکته را عمیقا درک کنیم. به این صورت دیگر کسی را مسئول بدبختی خود نمیدانیم و خود را قربانی نمیبینیم. هویت به شدت تمایل دارد که خود را در نقش قربانی ببیند و هیچگاه خود را در نقش ظالم نمیبیند۰

۲۳، بنیاد هویت فکری یا شخصیت بر نمود، نمایش و اظهار است. ما همه چیز را از این بعد نگاه کرده و مورد توجه قرار میدهیم که چطور قابل عرضه کردن به دیگران است، چطور آن را در ویترین نمایش قرار دهیم۰

۲۴، تا صمیمیت نباشد کار درست نمیشود. هر طفره و تلاش ما بیهوده است. وجود صمیمیت حکایت بر آن میکند که فطریات و حالات ذاتی تو در کارند و در آن صورت نیاز به هیچ حرکت و تلاشی نیست.  یعنی ذهن دیگر نیازی ندارد که دائما برای ایجاد آرامش به دنبال ارزش بدود۰

۲۵، مادامیکه اندیشیدن به خود و کسب ارزشها و تلاش و تقلا وجود دارد، درون انسان عین بی صمیمیتی است و چیزی نیست جز نمایش، تظاهر و وانمود۰

۲۶، یک وضعیتی را تصور کنید که فردی کاری انجام میدهد. مثلا پولی به کسی میبخشد یا بصورت رایگان برای کسی کار میکند تا کمک کند. دسته ی اول صفت انسان خوب، خیر و نیکوکار به او میدهند و کارش را چنین تعبیر میکنند. دسته ی دوم به او صفت ریاکار و دروغ و شیاد به او میدهند که این کارها را میکند تا دیگران بگویند چه انسان خوبی است. پس دو تعبیر داریم از دو دسته. به نظرشما آن فرد کدام یک از دوتعبیر است؟

۲۷، یکی از راههای تقویت صمیمیت این است که انسان خودش را از رابطه ی انحصاری فقط با انسان خارج کند و در رابطه با تمام زمینه های زندگی قرار بگیرد۰

۲۸، قبلا اشاره کرده بودیم و خوب است که الان هم یادآوری کنیم که چه اشکالی دارد انسان به آفتاب سلام کند، با مهتاب حرف بزند. اینها فانتزی و شاعرانه نیست، بلکه واقعا ارتباط برقرار کنیم. البته ممکن است دیگران مجنون خطابمان کنند اما چه اشکالی دارد؟

۲۹، ما باید این اصل را بعنوان اجرای لم در نظر داشته باشیم که عکس وضعیت هایی را که هویت فکری بوجود آورده است تمرین کنیم. مثل تمرین صمیمیت. همینطور از آنجا که هویت فکری ما را تماما در فکر، تصاویر و ذهنیت فرو برده، یک تمرین خوب تقویت کردن حواس است. ما دائما باید روی اینها کار کنیم و سستی نداشته باشیم. ممکن است سستی بصورت موج در این سلوک پیدا شود اما باید محکم و استوار باشیم۰

مینا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر