۱، یکی از کارهای مفید این است که خصوصیاتی که بواسطهء شکل گیری پندار شخصیت در ما ایجاد شده است را پیدا کرده، و در جهت عکس آنها، آنها را ضعیف کنیم.
۲، ما از کودکی به "فکر" پناه برده ایم و به خودمان نمیبینیم که بتوانیم به عنوان یک فرد مستقل ( به لحاظ روانی) به خودمان تکیه داشته باشیم. در حقیقت از اصالت خودمان سلب امید کرده و تکیه و علاقه مان را به فکر بسته ایم. بنابراین قدرت خودمان را در قدرت فکر میدانیم.
۳، علت کثرت افکار و مستمر فکر کردن ما این است که میخواهیم دائماً این حامی خیالی را تقویت کنیم. چرا که در تقویت آن احساس حمایت بیشتری میکنیم.
۴، مهمترین علت هجوم افکار بر ذهن این است که، ساختمان دفاعی و ایمنی که چیزی جز فکر نیست، دائماً سر پا نگه داشته شود.
۵، انسان به باطن خودش آگاه است و بخوبی میداند که "هویت و شخصیت" ، چیزی جز یک بازی و خیال و شوخی نیست.
۶، " هویت" یا همان شخصیت پنداری، خودش واقعیت ندارد، اما هم تبعات واقعی دارد و هم انسان برای آن دست به امور واقعی میزند. و انسان بواسطهء این امور واقعی میپندارد که "هویت" هم واقعی است.
۷، "هویت" ساخته شده ( با تسامح میگوییم ساخته شده) از تصاویر بسیار زیادی است. اما تمام این تصاویر در حقیقت یک تصویر هستند و آن، آخرین تصویری است که در ذهن وجود دارد.
گر هزارانند یک تن بیش نیست............ جز خیالات عدد اندیش نیست
۸، ما از دیگران میخواهیم تا هویتی که برای خودمان متصور هستیم را واقعی بپندارند یا تایید کنند. میخواهیم که ما را درخور آن چیزی که خودمان میپنداریم هستیم، بدانند. در حالی که جامعه نه تنها ما را تأیید نمیکند، بلکه به علت اینکه دیگران هم مثل ما گرفتار خشم و میل آزار هستند، طوری رفتار میکنند که به ما بفهمانند که تو آنچه فکر میکنی نیستی و به این ترتیب ارضای خشم میکنند. از طرف دیگر علت ملالت و کیفیت روحی پایین ما این است که، ما خودمان هم نمیتوانیم شایستهء آن تصویری که خودمان از خودمان داریم رفتار کنیم.
۹، مسلما بین تصاویر تشکیل دهندهء "من" یا "هویت" تضاد وجود داردو این تضاد در رفتار عملی ما کاملا نمود دارد.
۱۰، ذهن دائماً در تلاش برای ابداع تدابیری برای سرپا نگه داشتن "هویت" است.
مینا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر