بیگاری

یکی از خصوصیاتی که به "تبع" القائات جامعه در فرد به وجود میاد یک نوع عادت به بیگاری هست.(ییگاری یعنی کار بی مزد)
ببینید مکانیسم ایجاد این خصوصیت هولناک چه طوره.
مگر نه اینکه فرد از صبح تا شب (گاهی هم از شب تا صبح) انرژی هاش رو به خورد ذهنش میده و ذهن هم با ویژگی های مختلفی از قبیل ملامت و تضاد و مقایسه و خشم و ترس و غیره اون ها رو هدر میده. خب تمام این کارها رو ذهن می کنه که بالاخره به یک وضعیت مطلوب روانی برسه دیگه و یک چیزی "بشه". یا به عبارتی به خوشبختی، شادی، کمال و یا هر ایده آل دیگری در آینده دست پیدا کنه. اما ذهن به تجربه دریافته که هزاران اینده اومده و ذره ای از این درخت خار کم نشده بلکه بیشتر مواقع بدتر هم شده. خاربن در قوت و در خاستن. خب چنین ذهنی چه استنباط منطقی ای پیش خودش می کنه؟ استنباطش این خواهد بود که زندگی همینه دیگه هر چی تلاش کردم کار بی مزد بود هیچ ثمری نداشت انگار با پاهام تو هوا رکاب زدم. چنین ذهنی (که ذهن همه ی ما اینطوره متاسفانه) عمیقا به بیگاری مأنوس شده و این رو یک روال طبیعی میدونه.
حالا این ذهن دردهاش روی همدیگه انباشته شده و فریادش به اسمون رفته میاد سراغ یک مکتبی که مسئله ش حل بشه خب این فرد کاملا براش عادیه که ده سال یا بیست سال وقت بزاره و هیچگونه تغییری نکنه . چون بیگاری در تار و پودش رفته.
دیگه توجه نداره که انسان در هر راهی که قرار می گیره یک دانه ای می کاره و نمیشه مدت ها دانه ی خرد و حکمت کاشت و نهایتا جهل و نادانی برداشت کرد(پس اگه جهل و تیرگی و نتیجتا رنج داری برداشت می کنی این نشون می ده که از اول دانه ی جهل و نادانی کاشتی). پس اگه با یک  آموزشی و تعالیمی در ارتباط بودی و چیزی برداشت نکرده ای خیلی زود تکلیف خودت رو یکسره کن. بدون که از دو حال خارج نیست: یا اون اموزش داره اشتباه می کنه یا برداشت تو از اون اموزش اشتباهه.
اگه اون تعلیم یا اموزش اشتباهه خب دیگه کلا دورش رو خط بکش و تا اخر عمرت بهش فکر هم نکن ولی اگه برداشت تو از اون اموزش اشتباهه خب به هر در و دیواری بزن که اشتباهت رو متوجه بشی و ببینی که بت شکن دعوی و بتگر بوده ای.
باید یاد بگیریم در هر رابطه ای تکلیف خودمون رو روشن کنیم.
اگه یک ذره به سمت اصالتت حرکت کنی(این حرکت مستلزم زمان نیست)، قدر آن ذره تو را افزون دهد ذره چون کوهی قدم بیرون نهد.
الحذر از بیگاری.

چون جوالی بس گرانی می بری
زان نباید کم که در وی بنگری
که چه داری در جوال از تلخ و خوش
گر همی ارزد کشیدن را بکش
ورنه خالی کن جوالت را ز سنگ
«باز خر خود را ازین "بیگار" و ننگ»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر