ترس از عدم



الغریق ، یتشبث  بکل حشیش.


منشا فکر نیازه ، بجز فکرهای واقعی ، ریشه ی بقیه ی افکار ، یک نیاز کاذبه. نیاز به هستی. و نیاز به هستی ریشه در ترس و عدم امنیت ذهن داره.
نیاز به :
 توجه دیگران
 تایید دیگران
دیده شدن توسط دیگران
 کسی بودن و چیزی شدن در منظر دیگران.

می بینید ، همه چیز ختم میشه به دیگران .
و نیاز ذهن به دیگران ناشی از خودباختگیشه .
 یعنی ذهن ، در بازی اجتماع ترسیده .
مرعوب شده . احساس میکنه ، باخته .
 و حالا میخواد ببره.
 با نمایش.
با :
مهم بودن
مرتب و منظم و با نزاکت بودن
مهربون بودن
متواضع بودن
طناز و بذله گو بودن
کسب موفقیت
خوش رقصی برا رییسش
یا هر کی رو صاحب قدرت میدونه
یا از خودش بالاتر میبینه
و....
خلاصه مثل غریقی که به هر خس و خاشاکی که دم دستش میاد میچسبه که غرق نشه.
غافل از این ، که نجات در غرق شدنه .
باید بهش گفت:
 برو در دریای عدم . نترس. مردانه بمیر . بمیر بر من.

جمله عالم ، زین غلط کردند راه
کز عدم ترسند و آن آمد پناه

رضا.ع

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر