جمعهٔ مولانا

​​

https://drive.google.com/open?id=0B8IOpSLtMugQbklYVEJwSE5RRFU&authuser=0


https://drive.google.com/open?id=0B8IOpSLtMugQSVE1MmUzbE9TeU0&authuser=0



https://drive.google.com/open?id=0B8IOpSLtMugQUGt1OFVEeUhKXzA&authuser=0


https://drive.google.com/open?id=0B8IOpSLtMugQZE5XSmFzWWMtY00&authuser=0


https://drive.google.com/open?id=0B8IOpSLtMugQa0trWUhGVTdpVVU&authuser=0



https://drive.google.com/open?id=0B8IOpSLtMugQb1ZDajlTY1h3NHc&authuser=0



https://drive.google.com/open?id=0B8IOpSLtMugQZmNwNk9UMlI2bk0&authuser=0



https://drive.google.com/open?id=0B8IOpSLtMugQbEQ3Q2Vyc1R1aGc&authuser=0



https://drive.google.com/open?id=0B8IOpSLtMugQODY4cGxCLWhSVFk&authuser=0



https://drive.google.com/open?id=0B8IOpSLtMugQYjE4Z0ZSRGxDeG8&authuser=0


مهسا:

داستان شخص احول یا دوبین:
استادی به شاگرد احولش گفت: برو از پستو شیشه ای را بیاور.
شاگرد رفت و گفت: دو شیشه هست کدام را بیاورم؟!
استاد گفت: یک شیشه هست همان را بیاور.
شاگرد دوباره گفت: دو تا هست.
استاد گفت: یکی از شیشه ها را بشکن و آن یکی رو بیاور.
شاگرد یکی از شیشه ها را شکست و دید شیشه ای باقی نماند.
انسان اسیر هویت فکری و اسیر پندارها، احول می شود و پیوسته اسیر دوگانه هاست.
در امور بیرونی دچار دو نوع دید یعنی دید واقعی و اعتباری هست. مثلا وقتی میبینیم شخصی آرام یا تند راه می رود ، این واقعیت است اما ذهن به این دید واقعی اکتفا نمیکند و امور اعتباری و تعبیر و تفسیرها را هم بکار می برد و مثلا می گوید این نحوه ی راه رفتن او متشخصانه هست یا موقرانه و...، به این ترتیب دچار دویی می شود. در صورتی که دید دوم یعنی دید اعتباری واقعیت ندارد.
جز امور بیرونی، در امور درونی هم دچار دوگانگی است. لحظه ای می گوید من حقیر هستم و لحظه ای بعد می گوید من متشخص هستم. یا می گوید من حقیر هستم و باید در آینده متشخص بشوم. در صورتی که هیچ کدام از اینها واقعیت ندارد و تا زمانی که خواستن هست،  دو بینی وهویت فکری و نفس هم تداوم دارد. وقتی دوگانگی تمام می شود که سکوت را تجربه کندم و به مشاهده ی افکار بنشیند و از اون ها جدا نباشد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر