سالها هم صحبتی و هم دمی
با عناصِر داشت جسمِ آدمی
روحِ او خود از نُفوس و از عُقول
روح، اصولِ خویش را کرده نُکول
از نفوس و از عقولِ با صفا
نامه می آید به جان، کای بی وفا
ﻳﺎﺭَﮐﺎﻥِ ﭘﻨﺞ ﺭﻭﺯﻩ ﻳﺎﻓﺘﯽ
ﺭﻭ ﺯِ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﮐُﻬﻦ ﺑﺮ ﺗﺎﻓﺘﯽ؟
ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮔﺮﭼﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﺧﻮﺷﻨﺪ
ﺷﺐ ﮐﺸﺎﻧﺸﺎﻥ ﺳﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ
"مثنوی معنوی"
نفوس و عقول: کنایه از فطرت، حقیقت، ذات
نُکول کردن: روی گرداندن، نپرداختن
یارَکانِ پنج روزه: کنایه از داشته ها و تعلقاتِ خاطرِ مُنضم به آنها که عاملِ تشکیل دهنده ی «شخصیت» و «هستیِ روانی» اند.
یارانِ کهن: کنایه از فطرت، حقیقت که اصل و ذاتِ زندگی انسان اند.
در این ابیات مولانا یکی از وجوهِ غم بارِ زندگی ما انسانها را گوشزد می کند .
منشأ رنجِ انسان، دلبستگیِ خیالی و تصوّری و سپس خودباختگی ذهنی به چیزهایی است که بطور عاریتی/موقتی ( یارَکانِ پنج روزه) به او هدیه شده یا بطور اکتسابی آنها را بدست آورده است. اما انسان این عاریتی/موقتی بودنِ داشته ها را در نمی یابد و کودکانه و کورانه با چنگ اندازی به بیرونی ها سرگرمِ بازیِ "شخصیت" ، "صفات" ، " ارز شها" و چسبیدن به هستی خیالی و تصوری می شود و به این ترتیب از اصلِ خود (یاران کهن= فطرت) غافل می شود.
کودکِ انسانی از بَدوِ تولد به دلیلِ نیازهای اولیه و ناتوانی، ابتدا به والدین دل می سپارد و سپس در مراحلِ رشد به دلایل بسیاری، از جمله القائات طولانی مدت در فرایندِ جامعه پذیری، این تعلّقِ خاطر و دلبستگی را به سایرِ چیزهایِ بیرونی تعمیم می دهد و خود را با آنها آیدنتیفای می کند. به تعبیر دیگر، از آنها «هستیِ روانی» و «شخصیت» می سازد . به این ترتیب[به دلیل وابستگیِ روانی به بیرونی ها] یک عمر زندگیِ پر از رنج و ادبار و بدبختی را در فاصله ی تولّد تا مرگِ فیزیکی تحمّل می کند.
باید آگاه بود، با هرچیزی که خودمان را آیدنتیفای می کنیم، عملا" ذهن را اسیر، وابسته و خودباخته به آن چیز کرده ایم و رنجی ناگزیر را بر روح و روان مان تحمیل می کنیم. بر این اساس، شدت و ضعف در آیدنتیفای کردن با این یارَکانِ پنج روزه، تعیین کننده ی میزانِ وابستگی و خودباختگیِ ذهن به آن امور و رنجِ توأم با آن است. طراحی و گنجاندنِ تمرینهای خلاف آمد و جدّیت و استمرار در انجامِ آنها، سهمِ مهمی در شُل شدگیِ شرطی شدگی های ذهن و کاهشِ میزانِ وابستگی و خودباختگی و رنجِ آن دارد. با توجه به اینکه به دلیلِ تفاوتهای فردی و تجربیاتِ زندگی، نوعِ آیدتیفیکیشن، وابستگی و خودباختگیِ ذهن، از فردی به فردِ دیگر متفاوت است. لذا در مراحلی از خودشناسیِ عملی باید تمرینهایی را شخصا" طراحی کرده و انجام دهیم. بنا بر تجاربِ شخصی، برای طراحیِ بهترِ تمرینها، لیستی از مواردِ هم هویت شدگی و خودباختگی ها تهیه شده است که در پی می آید . تهِ لیست باز است و می توان مواردی را به دلخواه و بنا به تجارب شخصی به آن افزود.
۱. دانستگی ( شامل عقاید، تجربیات و آموخته گیهای زندگی که از طریقِ القائاتِ جامعه و تجربه های زندگیِ شخصی، از کودکی بصورت دُگم ها، کلیشه ها، الگوها و ارزش گذاریها، بر ذهن تحمیل و پذیرفته شده اند).
۲. دانش ( شامل علم و مهارتهای آموخته شده )
۳. جسم ( شاملِ بدن ما، زیبایی و توانائیها یا احیانا" محدودیتهای بدنی که ذهن به آنها وابسته است )
۴. تصویرِ خودمان در ذهن دیگران( اَعمّ از معشوق یا معشوقه، عزیزان، دوستان، همکاران و...)
۵. احساسات و عواطفِ شخصی(خوشایندها و نا خوشایند ها)
۶ . لذتها
۷. آرزوها
۸. اشیاء( چیزهایی که متعلق به ماست و ذهنا" به آنها حس مالکیت و تعلق خاطر داریم)
۹. ثروت
۱۰. شغل
۱۱. ملیت، قومیت و زبان و نژاد
۱۲. تحصیلات
۱۳. طبقه ی اجتماعی و پیشنه ی خانوادگی
۱۴. موقعیت اجتماعی
۱۵. شهرت
۱۶. محبوبیت
۱۷. آبرو
۱۸. خانواده و عزیزان
۱۹. توانایی های ذهنی
( شاملِ قدرت حافظه ، قدرت تجزیه و تحلیل ، قدرت استدلال و...)
۲۰. تواناییهای هنری
(صدای خوب، نقاشی خوب، خط خوب و...)
۲۱. سایر تواناییها
(نفوذ کلام، قدرت نوشتن و ...)
۲۲. ویژگیهای شخصیتی
(عادات ، انتخاب ها، نحوه ی تصمیم گیری، سلایق و علایق و...)
شد برهنه وقتِ بازی طفلِ خُرد
دزد از ناگه قبا و کفش بُرد
آن چنان گرم او به بازی در فُتاد
کان کلاه و پیرهن، رفتش زِ یاد
شد شب و بازیِّ او شد بی مدَد
رو ندارد کو سویِ خانه رود
پیش از آنکه شب شود جامه بجو
روز را ضایع مکن در گفت و گو
من به صحرا خلوتی بگزیده ام
خلق را من دزدِ جامه دیده ام
" مثنوی معنوی"
رضا.ع
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر